احمدرضااحمدرضا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

پسرانه های من

ترک پوشک-38 ماهگی

بعد از گشت و گذار بهاره و اومدن به خونه تصمیم کبری گرفتیم که اینبار پسری رو از پوشک بگیریم و البته اصلا بهش سخت نگیریم و فقط اجازه بدیم وقتی تو خونه است بدون پوشک باشه و خودمون و برای هر گونه خیس شدگی و گاها کثیف شدنهای خونه اماده کنیم و برای شروع فرش تازه شسته شده ی توی حال و جمع کردیم و گلیم فرش اتاق پسری رو توی حال پهن کردیم. اولین بار که پوشک مستر و باز کردم و بهش گفتم ببین پوشک نیستی حواست باشه هر وقت فکر کردی جیش داری بگو بریم دستشویی..... به طور ناباورانه ای نیم ساعت بعد گفت جیش دارم فکر کردم داره کلک میزنه با نا امیدی به طرف دستشویی رفتیم و پسر ما اولین جیش داوطلبانه خودش رو  راهی توالت کرد دو روز بعد هم اوضاع ...
10 خرداد 1394

سال 94

سلام ....سلام امروز دهمین روز سومین ماه سال 94 هست و این اولین پست این ساله.... تغییر سمت شغلی من دیگه هیچ وقت آزادی برام نذاشته سال 93 با همه ی خوبی و بدیهاش تموم شد و سال 94 رو با یه حال و هوای جدید شروع کردیم. چندروز قبل از شروع سال جدید راهی شمال شدیم تا اولین مسافرت بهاره ی  خارج از استان و برای خودمون رقم بزنیم.از خوبیهای سفر هر چی بگم کمه..... باباحاجی و مامان مکه،خاله طاهره و دختراش و دایی محمود و زن دایی همراهان این سفر بودند .هرچند دایی و زن دایی بین راه ما رو میپیچوندند و برا خودشون میرفتند هوا به شدت سرد بود و دل انگیز و بعد از خروج از تهران شازده ما اولین برف زندگیش و دید. هوای شمال هم ...
10 خرداد 1394

شروع سه سالگی

شازده در شروع سه سالگیش.... - نماز رو تقریبا کامل بلده فقط ذکر تشهد و تسبیحات اربعه رو بعضی جاهاش کم میاره و اهنگش و میزنه(اینم از مزایای زندگی تو مسجده) - مکبر نماز بودن و هم بیشترش و بلده و از همه مهمتر اینکه ترتیب نماز و خوب یاد گرفته - شعر اتل متل یه مورچه،حسنی بی دندون شده،سوره توحید و حمد و کوثر و عصر رو هم بلده - هرچی تلاش کردیم رنگا رو بهش یاد بدیم نشد ولی دقیقا از روزی که سه ساله شده علاقه خاصی به شناختن رنگا پیدا کرده و همش میپرسه : این چه رنگیه؟ گاهی ما واقعا میمونیم بگیم چه رنگیه....مثلا میگه بابا چه رنگیه؟ پی پی چه رنگیه؟ خونه چه رنگیه؟آب چه رنگیه؟ و..... شروع شناخت رنگها رو از آبی شروع کرد و ح...
9 اسفند 1393

تولد سه سالگی احمد رضا

تکرا ر بودنت برای من آرامش بخشه درست مثل نفسام تولد شازده کوچولو یهویی و با تم حیوانات جنگل برگزار شد امسال به دلیل درگیر بودن با کار و دانشگاه تصمیم داشتیم تولد سه نفری بگیریم و هزینه تولد و بریزیم به حساب پسری به همین خاطر هیچ برنامه ای تدارک ندیدیم که درست یک هفته قبل از تولد همینجوری یهویی دیدیم نمیشه که بدون جشن و شادی باشه.اینجوریا بود که تعطیلی 22 بهمن و غنیمت شمردیم و مهمونی کوچیکی ترتیب دادیم اونم خونه خودمون یعنی نرفتیم بندر و سیریک موندیم و بقیه  اومدن سیریک...... تم تولد با زحمتهای فراوان مامان اماده شد . یعنی حسابی خود کفا شدیم.... با اینکه با حداقل امکانات و زمان بود ولی خیلی خوش گذشت.فقط ...
4 اسفند 1393

مزرعه بادمجان

یه روز بعد از شکست در پروژه ترک پوشک برای اینکه حال و هوایی عوض کنیم و غم این شکست و تحمل کنیم رفتیم مزرعه بادمجون ...
26 دی 1393

شکست در پروژه ترک پوشک

مامان و بابا تصمیم گرفتن پایان یک هفته رو نرن بندر و قید کلاس و دانشگاه و بزنن تا طبق روش ترک پوشک در سه روز پسری رو از شر پوشک خلاص کنن ولی با شکست عظیمی مواجه شدند زیرا که مستر احمدرضا کلا دوست نداره تو دسشویی جیش کنه و وقتی پوشکش میکنیم با خوشحال میگه آخ جون.....آخ جون تصمیم گرفتیم با ماژیک وایت برد تو دسشویی سرگرمش کنیم و مجبور شدیم گاهی 3 تا 4 ساعت تو دسشویی بمونیم تا آقا جیش بفرمایند توی دسشویی نقاش ما  کلی جیش و پی پی کشید ولی بازم ترجیح میده تو پوشک کارش و انجام بده و به قول خودش از دسشویی خوشم نمیاد کلی اثر هنری خلق شد ولی شازده ما همچنان پوشک و ترجیح میده ...
26 دی 1393

عشق ما - دوسال و نه ماهگی

- مامانی..... - بله پسرم - دوستت دارم،عاشقتم،دورت بگردم این حرفای قشنگ و اینقد بامزه میگی که خدا میدونه. همین که از دستت عصبانی میشیم میای جلو و خیلی مظلوم میگی : احمدرضا رو دوست داری؟ هیبچی دیگه ما هم لبخند زنون بغلت میکنیم و میگیم بلههههههههههه شازده کوچولوی ما یه دنیا اسباب بازی داره ولی عمرا تنهایی بازی نمیکنه گاهی وقتا میگیم کاش دوتا بودن همین که میره تو اتاقش شروع میکنه: -مامان....مامان فهیمه -بله پسرم -بیا ....احمدرضا کارت داره -باشه مامان یکم کار دارم چند دقیقه دیگه میام -مامان بیا.....کارت دارم بیا.....مامان بیا گیگه(دیگه)....حالا تو بی...
11 آذر 1393