احمدرضااحمدرضا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

پسرانه های من

سال 94

1394/3/10 12:57
نویسنده : مامان
294 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ....سلام

امروز دهمین روز سومین ماه سال 94 هست و این اولین پست این ساله....

تغییر سمت شغلی من دیگه هیچ وقت آزادی برام نذاشتهسوال

سال 93 با همه ی خوبی و بدیهاش تموم شد و سال 94 رو با یه حال و هوای جدید شروع کردیم.

چندروز قبل از شروع سال جدید راهی شمال شدیم تا اولین مسافرت بهاره ی  خارج از استان و برای خودمون رقم بزنیم.از خوبیهای سفر هر چی بگم کمه.....

باباحاجی و مامان مکه،خاله طاهره و دختراش و دایی محمود و زن دایی همراهان این سفر بودند .هرچند دایی و زن دایی بین راه ما رو میپیچوندند و برا خودشون میرفتندخندونک

هوا به شدت سرد بود و دل انگیز و بعد از خروج از تهران شازده ما اولین برف زندگیش و دید.

هوای شمال هم که همش بارونی بود و به شدت سرد با این حال خیلی خوش گذشت.

تقریبا هر روز و بیرون بودیم و جاهای مختلفی رفتیم یکی از اونا لاهیجان بود که سرمای زیاد و زیبایی اونجا برای شازده پسر ما که حدود 4 لایه لباس و کاپشن و کلاه پوشیده بود خیلی خاص و فوق العاده بود.

باغ پرندگان رشت یکی از بهترین جاها برای شما بود و هر وقت میخوای از رشت برای کسی تعریف کنی باغ پرندگان و اتفاقات اونجا رو شرح میدی.عینک

همبازی بودن با عباس و حسین و ابجی محدثه هم روزها رو برای پسری شیرینتر کرده بود.

طبق عادت همیشه صبح های زود بلند میشدی و شروع میکردی به حرف زدن و تلاش میکردی همه رو بیدار کنی قه قهه

انزلی هم رفتیم و کلی خرید کردیم و از هوا لذت بردیم.

11 فروردین برگشتیم و به دلیل جو گرفتگی شدید 12 فروردین به همراه یکی از همکاران(عمو خالد) رفتیم چابهار......هوا خیلی گرم بود ولی دیدن اونجا خالی از لطف نبود.و خاطره انگیزترین قسمتش برای شما برکه تمساح بود که همیشه از اونجا تعریف میکنی.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)