احمدرضااحمدرضا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

پسرانه های من

چهار سالگی

1395/7/3 13:38
نویسنده : مامان
308 بازدید
اشتراک گذاری

اینروزا وبلاگ پسرجان دیر به دیر به روز میشه ....واقعا چرا؟؟؟؟؟؟؟سوال

احوالات به شرح زیر گزارش میگردد:عینک

- شغل مورد علاقه: آقای نانوا- ایشان به شدت به این شغل علاقه وافر داشته و گهگاهی هم به شغل قبلی یعنی همان رستوران داری میپردازند،و لازمه ی نانوا بودن داشتن یک نفر نیرو به عنوان شاطر است که باید دربست در خدمت آقای نانوا باشد و تجربه ثابت نموده فرار از این وادی کاری بس بیهوده و نافرجام است.در این راستا قسمتی دنج از خانه به عنوان تنور توسط ایشان انتخاب و کار اغاز میشود.(مبل خونه باباحاجی یکی از معروفترین تنورهاست که در صورت نشستن نفرات بر روی آن اخم و گله ایشان به جهت خراب شدن تنور و سوختن طرف حاصل می شود.)خندونک

- بازی پر تکرار : بازی مربوطه نیز در جهت همان مشاغل است که غالبا خادم مسجد و مکبر بودن را شامل میشود، به گونه ای که نامبرده همواره در حال روشن نمودن رادیو و پخش قرآن بوده و پس از آن با در دست گرفتن هر چیزی به عنوان میکروفن اذان گفته و حاج آقا را جهت اقامه نماز صدا میزند.(میکروفن پر استفاده ترین شیء )قه قهه

- بروز عصبانیت: این حالت یکی از مکررات ایشان بوده و کلا اعصاب مصاب خراب..... همچنان با شنیدن کلمه نه مشکل شدید داشته و علائم اخم و فریاد و گاها قهر و سکوت مشاهده میشود.در اوج عصبانیت جهت تخلیه و ایجاد حالتی آرام و دل خنک کن فحش هایی از ته دل و با فریاد اعلام مینماید که شامل : دیوانه – بی مسئولیت میباشد.خنده

- کار ویژه: ویژه ترین کار ایشان که با توجه به سن جای تحسین فراوان و انگشت به دهان ماندن شد این بود که در کمال ناباوری و بدون اطلاع قبلی و خیلی یهویی میکروفن از دست مکبر نماز گرفته و خود مکبر نماز جماعت مسجد شد(بگو ماشاا...) بدون حتی یک اشتباه در تیرماه 95 پسرجان مکبر نماز جماعت عشاء شد.تشویق

-میزان چسبندگی و لوسی: این میزان عموما به شدت بالاست و حتی در زمان وجود مامان در دسشویی ،کودک دلبند پشت در به انتظار نشسته و یکریز حرف میزنه و مادر مجبور به پاسخگویی مدام است.غمگین صدور بوس توسط ایشان بسیار زیاد بوده و در اولین فرصت به طرف مقابل چسبیده و پی در پی بوس نثار میکند و فرقی ندارد نوک دماغ باشد یا گونه یا لب و حتی کمر و آرنج دستقه قهه

- پذیرش خود: همچنان و مثل قبل خود را به عنوان سوم شخص شناخته و کلا درباره احمدرضا سوال میپرسه. مثلا : احمدرضا رو نگاه ...بهش بگو آفرین عشقم-احمدرضا داره چیکار میکنه؟-احمدرضا رو بغل کن-مامان ببین پسرت یکی یه دونه ات چراغ خونه ات داره میخنده و.....

- خواب دیدن: برای اولین بار در سن 4 سال و 7 ماه و 2 دوزگی ایشان صبح از خواب بیدار شده و در حال کمک دادن به مامان در آشپزخانه یهو یاد چیزی افتاد و سکوت کرد بعد شروع کرد به تعریف:  اردک تو حیاط بود اومد پیشم بعد اومد رو دستم و مرد مامان اردکم خیلی کوچیک بود مرد..... و پسر جان به پهنای صورت اشک ریختگریه

 

عاشقتم پسر جانبوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)