دست ورم کرده و هدیه
نمیدونم کجا و چه جونوری دستت و نیش زد
و ما وقتی متوجه شدیم که مچ دستت ورم کرد. یه روز که گذشت دیدیم ای وای خیلی ورمش زیاد شده انگشتات کوچولو بود ولی پشت دستت به شدت ورم کرد و کم کم کف دستت هم تپل شد.
عصرش بابا شما رو برد پیش خانم دکتر(خاله مریم) و داروهایی که داد و استفاده کردیم .شب که خوابیدی اومدم ببوسمت و برم بخوابم که نگاهم افتاد به دستت ورمش خیلی زیاد شده بود و داشت قرمز میشد این بود که استرس گرفتم و اونو به بابا هم انتقال دادم و تا صبح دل تو دلم نبود .میخواستم از دستت عکس بگیرم ولی اصلا نتونستم نمیدونم چرا دوست ندارم از مشکلای تو عکسی داشته باشم
صبح ساعت 10 اومدیم خونه خاله دنبالت و با هم رفتیم بیمارستان .اینبار خیلی محترم رو پام نشستی و شیون نکشیدی
خانم دکتر گفت تا عصر صبر کنیم اگه رو به بهبودی رفت که هیچی وگرنه باید وریدی هیدروکورتیزول بگیری با خوشبینی گفتم حتما تا عصر خوب میشی و شدی
خانم دکتر به شما یه کتاب هدیه داد. گفتم عکسش و برات بذارم که یادگاری بمونه چون مطمعنم از کتابه اثری باقی نمیمونه