24 ماه و 24 روز
سلام
اینروزا خیلی زرنگ شدم کلی حرف میزنم و شیرین شدم ودر عوضش کلی هم لجباز شدم از اون مدلهای کلافه کن.تقریبا همه چی میگم و منتظرم یکی از این آدم بزرگای دور و برم یه حرفی بزنه تا منم شروع کنم به تکرار اون.
چندنمونه های فرهنگ لغت من:
مامان فمه: مامان فهیمه
بابا اووف: بابا رئوف
سی منی: سیب زمینی
پخک: پفک
ساکک: ساکت(انگشت اشاره رو میذارم رو دماغم و میگم سسسس ساکک)
بلیم: بریم
توجا میلی: کجا میری
عادت دارم راه به راه بپرسم: چی شده؟
یکی دیگه از جملاتی که زیاد میگم اینه: وای.... عجیبه
وقتی تو خونه مشغول بازیم هر چند دقیقه یه بار میام پیش مامان و میگم سلام دست بده بعد که با مامان دست دادم میگم کار نداری؟ باشه خدافظ و میرم دنبال ادامه بازیم
عاشق سیب زمینی ام و باید هر روز بخورم تازه وقتایی که بندریم و میریم بیرون بهونه سیب زمینی میگیرم آخه میدونم فست فودا سیب زمینی سرخ شده هم دارن و بابایی میره و برام میخره . تازه اینقد بلا شدم که فست فودا رو از بقیه مغازه ها تشخیص میدم
مدتیه یاد گرفتم لجبازی یعنی چی!!!! و با کلمه نمیخوام شروع میکنم هر چی بهم میگن من فقط میگم نمیخوام،نمیخوام
بابا میگه بیا لباستو عوض کنم منم بلند میگم نمیخوام و وقتی بابا تکرار کنه منم گریه میکنم و نمیخوام و با گریه میگم
یا وقتی یه چیزی میخوام بابا برام میاره میگم نه مامان فمه اونوقت باید بابا اونو بده به مامان و مامان بهم بده اینکار و بیشتر درمورد شیشه شیرم انجام میدم.
تازشم حالاحالا ها تصمیم ندارم پوشک و ترک کنم و برم دستشویی
مامانی یه کتاب خونده برا ترک دادن من از پوشک و از نظر روانشناسان بهترین راه اینه که ول کنید بچه خودش یاد میگیره و مامان و بابا هم همین راه و انتخاب کردن آخ جون