جشن تولد دوسالگی احمدرضا با تم باب اسفنجی
تولدت مبارک گل پونه،گل قشنگ من یکی یه دونه
بشم پیش کش چشمات تا بدونی،چقد دوست دارم خدا میدونه
تولد 2 سالگی من برگزار شد هورااااااااااااااااااااااا
24 بهمن یعنی سه روز زودتر جشن تولد من بود
مامان برا برگزاری این جشن خیلی تدارک دیده بود و خیلیا هم کمکش کردن تازه چندتا از دوستای مامانم از راههای دور اومدن که کلی ازشون ممنونم
خاله زهره و خاله راضیه از داراب اومدن وخاله فهیمه از حاج آباد اومدوخاله سمیه هم از میناب اومد
مامان بزرگ و بابا بزرگ و عمو محمد هم از پارسیان اومدن که دست همشون درد نکنه
صبح که از خواب بیدار شدم صبحانه خوردم و بابا من و برد خونه دایی محمد تا با امیر مهدی بازی کنم ..... وقتی ظهر برگشتم خونه دیدم وایییییییییییییییییییی همه جا بی نظیر شده اولش جا خوردم آخه عمو محمد و دیدم و بابا بزرگ و مامان بزرگ و بعد دیدم همه جا پر از بادکنک و باب اسفنجیه با ذوق به عکسا اشاره میکردم و میگفتم :پاتریک،باب اسفنجی ،احمدرضاااااااااااا
اینم تزیینات خونه که البته خاله زهره و آبجی محدثه هم خیلی خیلی به مامان کمک کردن ممنونم
بدو بیا ادامه مطلب......
بادکنکیهههههههههههههه این بادکنک ها رو آماده کردیم و به همه مهمون کوچولوهامون یکی دادیم
اینم گیفت هدیه که به بچه ها دادیم با عکس شش ماهگی من
اینم من که مامان بابا بعد از کلی گشتن این لباس و برام پیدا کردن
این هم سالاد الویه که خاله طاهره زحمتش و کشیده و خیلی خوشگل شده
ژله رنگین کمون
ژله آکواریوم که خیلی قشنگ و خوب شده بود و برا تزیینش آبجی فاطمه هم به مامان کمک کرده
و اما ژله مخصوص تولدم که موقع برگردوندنش کلی مامان و اذیت کرد و نفس گیر بود و مامان مجبور شد کلی با میوه تزیینش کنه که ضربه هاش دیده نشه البته واقعا یه ژله خاص شده بود......
اینم بقیه عکسا....
اینجا جشن تولد من و من در حال شیر خوردن و استراحت ....
اولش کلی ذوق داشتم اما کم کم دیگه از وقت خوابم داشت میگذشت و شروع کردم به نق زدن طوری که اصلا حاضر نشدم شمع و فوت کنم ...
موقع باز کردن کادوها اصلا حوصله نداشتم آخه خوابم میومد ولی صبح که از خواب بیدار شدم تازه فهمیدم آخ جووووووووووووووون چقد اسباب بازی از همه ممنونم
اینم من درحال چاردست و پا رفتن بین بادکنکااااا خیلی بهم خوش گذشت
اینم برگه یادگاری که بعضی از مهمونا لطف کردن و برام نوشتن