6 تا 10 ماهگی من...
روز پدر یه جشن حسابی گرفتیم برا بابایی البته خونه باباحاجی بودیم همه بودن برا همه مردا کادو خریدیم ولی مامان و بابا من و یادشون رفت
این و به بابا دادیم با صد تا بوس
آخ مامان واقعا که...... دردم اومد
بابا میشه بگی منظورت چیه؟برو عقب تر عکس بگیر
بابا من هیچی دماغ خودت له شد
ای بابایی شیطون
مامان و عمه میخوان یه کارایی کنن خوب خوابم نمیاد مگه زوره...... من تا ٨ ماهگی دستکش دستم میکردن اخه پوستم خیلی میخارید ممکن بود زخمیش کنم
چیه؟میخوام هندونه بخورم......
بدون قاشق بیشتر مزه میده
وای عجب نوری.......... من تو ٧ ماهگی تازه شروع کردم به خزیدن روی زمین
کمکم کنید مامانم به زور میخواد مو بنشونه ...... البته خوبه حس با شکوهی بهم دست داده
من بعد از کلی مریض شدن و نق نق کردن بالاخره تو ٨ ماهگی اولین دندونم در اومد و بعدش یکی پس از دیگری در اومدن .....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی