40 ماهگی شازده پسر
به دلیل مشغولیتهای زیاد دیر به دیر وبلاگ مستر به روز میشه و اینه که کلی حرف برای گفتن هست و نمیدونم کدوماشو باید بنویسم که خاطره بشه.....
گل پسر 40 ماهه ما به درجه شیطنتش افزوده شده و دیگه برای خودش مردی شده
بازی مورد علاقه ی اینروزاش اینه که بره پشت میز کنار مبلا و تلفن خونه رو ببره بذاره روی میز و اون محدوده بشه فست فود و خودش هم تلفنهای سفارش و جواب بده و اگه در حین بازی صداش کنم احمدرضا......سریع واکنش نشون میده و میگه من اقای محمودی(صاحب یکی از رستورانهای سیریک) هستم
هیچی دیگه من و باباش باید مرتب سفارش بدیم و ترجیحا باید پیتزا ی مرغ و قارچ باشه(تنها پیتزایی که خودش میخوره)
یه بازی دیگه هم اینه که باید پسری رو صدا کنم جناب خان......
و برای هر کاری که انجام میده باید بگیم جناب خان داری اینکار و میکنی؟و..... اگه هم یادمون بره بگیم یا حواسمون نباشه فوری گوشزد میکنی که بگو جناب خان داری چیکار میکنی
مدتی بود از خیالپردازی هاش کم شده بود ولی حالا بازم روز از نو و روزی از نو.......
بازی های توهمی و اتفاقات توهمی و موجودات توهمی
به قصه شنیدن علاقه خیلی خیلی زیادی داره و گاهی باید اینقد قصه بگم که دیگه از اسم قصه لرزه بر اندامم میافته
خدا خیر بده به سازنده های برنامه های کامپیوتری که به لطف اونا یه برنامه قصه گوی صوتی پیدا کردم و حالا راحت شدم البته اینقدر این قصه ها رو گوش کرده که دیگه براش تکراریه و گاهی وقتا مظلوم میشه و میگه خودت قصه بگووووو
شخصیتها و اتفاقات قصه رو با واقعیت یکی میکنه و یه حرفایی میزنه معرکه....مثلا:
- مامان تو میتونی آواز بخونی؟
-نه بچه مگه من چیم؟
- خوب تو شتر مرغی دیگه(توی یه قصه به شتر مرغ میگن اواز بخون و اونم میگه شترمرغا اواز نمیخونن)