احمدرضااحمدرضا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

پسرانه های من

قصه حجامت

1392/11/2 12:25
نویسنده : مامان
283 بازدید
اشتراک گذاری

آقا پسر ما در سن ٢٣ ماهگی و در شب میلاد پیامبر مهر و رحمت و امام جعفر صادق حجامت شد هوراااااااااniniweblog.com

 از شش ماهگیه احمدرضا به شدت وسوسه شدم ببرمش حجامت ولی میترسیدم اذیت بشه تا اینکه با مطالعه مجدد فواید حجامت و تاکید اسلام به انجام دادن اون ایندفعه خیلی جدی تصمیم کبری گرفتم و شوهری رو راضی کردم که البته تا همون روز آخر راضی نمیشد و راهی مرکز حجامت شدیم.

 

 

نوبت گرفتیم و صبر کردیم بعد رفتیم پیش دکتر ،آقای دکتر در مورد تغذیه و طب سنتی راهنمایی هایی کرد و دوتا حجامت عام نوشت یکی برا همون شب و یکی برا ١٢ روز بعد.

اتاق حجامت برا آقایون و خانومها متفاوت بود و چون خانوما خوش اخلاق ترن  من و پسری رفتیم تو اتاق خانوما و شوهرجان با رنگی پریده و فول استرس تو سالن منتظر ما موند.niniweblog.com

وارد اتاق که شدیم خانومه با مهربونی سلام کرد و من سعی کردم حسابی باهاش خوش و بش کنم تا اینجوری احمدرضا هم احساس بهتری پیدا کنه آخه تازگیا تو محیط های جدید یا گریه میکنه و یا محکم میچسبه بهم....

و اونجا هم گریه کرد.niniweblog.com

من رو تخت نشستم و گذاشتمش رو پام و باهاش حرف میزدم تا سر گرم بشه و خانومه هم مرتب باهاش حرف میزد وقتی لیوان و گذاشت رو پشتش به احمدرضا گفتم ببین لیوان داره تو رو بوس میکنه اونم دیگه گریه نکرد و آروم شد.niniweblog.com

خانومه بهم اشاره کرد که محکم بگیرمش میخواد تیغ و بزنه من که خودم دل تو دلم نبود ،خانومه یه جفت دستکش یه بار مصرف به احمدرضا داد و اونم که عاشق این چیزاست حسابی سرگرم شد و موقع تیغ زدن کوچکترین عکس العملی نشون نداد بعد دوباره لیوان و گذاشت برا مکش خون و بر خلاف تصور من فقط چند قطره خون وارد لیوان شد.

بعد هم باند گذاشت و چسب زد و گفت مبارکهniniweblog.com

وقتی اومدیم بیرون قیافه ناراحت و مضطرب شوهرم دیدنی بود که وقتی فهمید پسری عین خیالش نیست آروم شد و هدیه ای که برا احمدرضا خریده بودیم(ماهی زرد کوچولو) رو بهش داد و راهی خونه شدیم.

حجامت به همین سادگیه و با کلی مزایاniniweblog.com

 

مبارکت باشه پسرم

 

پسندها (1)

نظرات (1)

r
23 آذر 93 22:14