من و اگزما....
بعد از ٤٠ روزگی کم کم لپام قرمز شد و جوش ریز داشت مامان و بابا من و کلی دکتر بردن دکی گفت اگزما دارم و کم کم خوب میشه..... اما روز به روز پوست من بدتر میشد و مامان و بابا هم کلی غصه میخوردن دیگه بدنم،سرم و پاهام درگیر شده بود مامان خیلی غصه میخورد با تشخیص اگزما من یه بچه خاص شدم مراقبت از من خیلی کار سختیه باید لباس ضدحساسیت بپوشم،لباسام باید آستین بلند باشه،وقتی مامان میره اداره شیر خشک مخصوص بچه های حساس میخورم،بالش و تشک و پتو خاص دارم،بغلم که میکنن صورتم به لباس بقیه نخوره و کلی کارای دیگه که مامان با دقت و وسواس مواظبمه
اگه گفتی من الان کجام؟؟؟؟
با مامان و بابا و خاله زهره و خاله راضیه و عمو مهرداد(همکلاسی های دانشگاه مامانی و بابایی) اومدیم کنتاکی بندر..... مامان من و گذاشته رو پنجره
ببخشید شما عمو محمد من و ندیدین؟
وقتی مامان غذای کمکی رو برام شروع کرد خیلی اذیت شد چون من حساسیت غذایی هم داشتم و این و وقتی فهمیدیم که رفتیم یزد پیش یه دکتر خوب من به محصولات گاوی،تخم مرغ و گردو حساسیت بالا و به سویا،بادام و موز حساسیت خفیف دارم